موضوعات
پیوندها
جدیدترین
ظهور12

ظهور12

ظهور12


میانه‌روی در کارها حتی کار خوب

یک عصر تابستانی که هوا خیلی گرم بود، توی اتاق نشسته بودم. یهویی هوس کردم به حیاط برم و در هوای آزاد کمی استراحت بکنم. در را باز کردم و روی فرش 6 متری که پشت پنجره کنار باغچه پهن بود، رفتم. فرش به باغچه لوزی شکل ما چسبیده بود. توی باغچه ما یک نهال پسته دارد، با یک طاق انگور که با شاخه‌های پر پیچ و تابش تا بالای دیوار رسیده بود. همچنین یک درخت عناب که پر از شکوفه‌های زیبا با عطر دل‌انگیزش که حیاط خانه ما را خوشبو کرده بود. آن طرف حیاط نیز درخت انار همسایه بود که شاخه‌هایش به داخل خانه ما آویزان شده بود و میوه‌های انار آن نصیب بچه‌های خواهران و برادران من می‌شد.من روی فرش دراز کشیده بودم و با چشمان بسته به صداهایی که از اطراف می‌شنیدم، گوش می‌کردم. صدای موتور و ماشین و سروصدای بچه‌های همسایه‌ها و آوازخواندن پرندگان که لابه‌لای شاخه درختان به این طرف و آن طرف می‌پریدند. کم کم وقت غروب خورشید شده بود. تقریباً موقع اذان بود که صدای آواز پرندگان دیگر به گوشم نمی‌رسید. در نزدیکی خانه ما، همسایه‌ای داریم که پسرشان علاقه زیادی به اذان‌گفتن دارد. به همین خاطر، چند بلندگوی بزرگ را روی بام خانه‌یشان گذاشته و آن را به داخل اتاقش سیم‌کشی کرده است. همیشه هم‌زمان با مسجد، شروع به اذان‌گفتن می‌کند. همسایه‌ها به‌خاطر بلندی صدا، اذیت می‌شوند و چندبار هم به او تذکر داده‌اند، اما گوش او به این حرف‌ها بدهکار نیست و کار خودش را می‌کند.
القصه، اون روز همین که پسر همسایه با صدای بلند شروع به اذان‌گفتن کرد، با گفتن اولین کلمه او، گنجشک بیچاره‌ای که روی شاخه درخت عناب خانه ما خوابیده بود، از خواب پرید و با صدای خیلی بلند شروع به جیک جیک کرد، طوری‌که فکر می‌کردی گنجشک کوچک از ترس دیوانه شده است. من که شاهد این ماجرا بودم، نمی‌دانستم که بخندم یا متأثر شوم، اما یک چیز را یاد گرفتم، بهتر است وقتی کار خوبی هم انجام می‌دهم، مواظب باشم که با زیاده‌روی در آن، باعث آزار دیگران نشوم، حتی حیوانان و پرندگان.