از دارالفنون و امیرکبیر در زمینهی تحول بنیادین آموزش نوین در ایران که بگذریم میرزا حسن رشدیه معروف به پدر معارف ایران به زمان محمدعلی شاه قاجار گامهای مؤثری در این وادی برداشته است. اما عمدهی روش آموزش مرسوم در ایران همان روش مکتب خانهای بوده که افراد جویای آموختن، توسط مکتبدار یا همان ملا آموزش لازم را میدیدند. به همین جهت کلمه ملا مترادف با باسواد بود که به باسوادها ملامحمد، ملاحسن، ملاعلی، ملاحسین و… میگفتند. در قاین آن روزگار لفظ ملا بر مکتبخانه اطلاق میشد. حداکثر سواد مکتبدار، روخوانی قرآن، نوشتن جملات و عباراتی در حد نامه نوشتن، نوشتن قولنامه، استشهاد و شکایت بود که احتیاجات مردم را برآورده میکرد. این مکتبدار میتوانست مرد یا زنی باشد که قرآن را از رو بخواند که چند دختر و پسر را بدون در نظر گرفتن سن آنها، دور حیاط خانهاش جمع میکرد که بسته به توانایی اداره کردنش از15تا30نفر میرسید. سطوح یادگیری متفاوت و به اصطلاح چند پایه بود. عده ای تخته (الفبا با تلفظ های َ ُِ ،ً ٍ ٌ و الف سرگردان)جمعی سی پاره(عم جزء)گروهی قرآن و در نهایت کتابچهای به نام «سرکلیمه» که با آداب و مطالب روضه خوانی آشنا میشدند. البته این نوع آموزش هم تا بعد از استقرار روشهای نوین در ایران تا1357 شمسی صِرف آموزش روخوانی قرآن برای دانش آموزان ابتدایی با همان سبک و سیاق قدیمی در طول تابستان ادامه داشت، مکتب دار ابزار و ادوات مخصوص به خود داشت حدود 8 نوع تخته الفبا به ابعاد35×25 با تلفظهای متفاوت، چند عم جزء و قرآن، یک حیاط نسبتاً وسیع، چوب و فلک که برای تنبیه نوآموزان خاطی به کار میرفت. اگرنوآموز هر مرحله را با موفقیت پشت سر میگذاشت، شیرینی به مکتب میآورد و گاهی خانوادهها انعامی هم به مکتبدار میدادند. اگر احیاناً نوآموز دچار خطایی میگردید با چوب و ترکههای بید و زرشک خاردار و اگر خطا خیلی شدید بود با فلک پاسخ آن را دریافت میکرد. فلک خود چوبی60،50 سانتی بود که دو طرف آن زنجیر داشت که محکم دور پاها میپیچاندند و گاهی خطار کار را با همان پاهای پیچیده در فلک سرنگون از طناب سقف خانه (زندان) آویزان میکردند تا تقاص فضولیهایش را پس دهد. نوآموزان روی تشکچههایی که همراه داشتند دایره وار دور حیاط مینشستند و ناهار و قمقمهی آبی همراه داشتند. جالب این که مکتبدار هنگام عصر که بچهها تعطیل میشدند با انگشت نشانه ته زبان همه را مهر میکرد که اگر دشنام دهند مثلاً آن مهر پاک خواهد شد و باز هم خطاکار مشخص خواهد گردید البته این از خوش باوری بچههای آن روزگار بود. شهریهی آموزش هم به صورت نقدی، کالا، گندم، نان و حتی بره و بزغاله دریافت میشد که در مجموع درآمد هنگفتی بود. در سال 1296 خورشیدی با اندیشهی ساختن اولین دبستان در قاین به فرمان امیر قاین همه چیز در حال تغییر بود و این چشمهی جوشان درآمد میرفت که از جوشش بیفتد. نظام العلمای دشت بیاضی به عنوان مدیر مأمور بود دبستان را در قاین مستقر کند. صاحبان مکتبخانهها دست به دامان علما شدند. مدیر اعلام کرد دبستان نمیتواند نظر اولیا و اطفال را جلب کند که شرح این ماجراها در خاطرات آقای ذبیح ا…ناصح آمده است. مردم موافق با دبستان در قاین از این اوضاع تظلمخواهی کردند که هیچ کسی حاضر نیست طفلی را به مدرسه بفرستد. برای متمایل ساختن مردم و قانع کردن علما میبایست مأموری از مرکز بفرستید که از عهدهی این کار برآید. علما در جامعهی آن روزگار نفوذ زیادی داشتند چون در مجلس شادی، عزا، خرید و فروش، شور و مشورت و… نقش بهسزایی ایفا میکردند به همین سبب اکثریت مردم چشم و گوش بر حرکات و سخنان و ایشان مکتبدارها داشته و محل اعتماد آنها واقع میشدند. در آن روزگار در قاین دوازده نفر از علما داعیهی اجتهاد داشتند و مردم گفتهی آنها را وحی منزل پنداشته و با جان و دل میپذیرفتند. بیشترین نفوذ کلامی متعلق به «حاجی سید جواد» بود که به گفتهی ناصح اعتنایی به حکومت نداشت و خودش حد جاری میکرد و طبعاً روابط حسنهای با امیر قاین در کار نبود. امیر قاین تنها راه مبارزه با قدرت بیحد و حصر مکتبدارها را در افتتاح دبستان و باسوادکردن مردم میدید. دادخواهی مردم قاین و به ویژه «محمد علی میرزا رئیس تلگراف» که خود از سادات بود امیر و اطرافیان را برآن داشت تا مأموری توانا، متدین و باسواد برای پیش بردن تأسیس دبستان به قاین اعزام دارند. پس از همهی رایزنیها قرعهی مأموریت به نام ذبیح ا…ناصح درآمد. قرار شد که سه ماهه به قاین بیاید، دبستان را دایر و یک نفر از اهالی را برای آموزگاری آماده و به مرکز برگردد. علمای قاین اشراف کامل بر احوال خانوادهی آقای ناصح داشتند و دیگر نمیتوانستند در دینداری او شک کنند. برای سنجش میزان معلوماتش در همان جلسهی اول کتاب «اخلاق ناصری» خواجه نصیرالدین توسی به دست ایشان دادند که بخواند. با وجود این که فقط نام کتاب را شنیده بود بدون مقدمه به خواندن پرداخت که مورد تحسین واقع گردید. به پیشنهاد آقای ناصح یک نفر از طلاب فاضل حوزهی قاین به نام «شیخ محمد ادیب» به آموزگاری ترغیب شد. به اعتراف آقای ناصح معلومات عربی و ادبی آقای ادیب در مقام سنجش از خود ایشان خیلی بالاتر و والاتر نشان میداد. از سوی ناصح در طی یک دوره حساب، مقدمات جغرافیا و تاریخ به آقای ادیب آموزش داده شد تا با آموختن آنها علوم لازم تکمیل و به عنوان مدیر دبستان برگزیده گردید. مأموریت تأسیس دبستان تمام شد و لازم بود گزارش آن به امیر قاین ارائه شود اما چند روزی نگذشته بود که دوباره آقای ناصح مأمور حرکت به قاین گردید. چون علاقهمندان به بقای دبستان شرحی نوشته بودند که اگر این مأموریت انجام نشود به واسطهی دخالتهای مکتبداران، شیرازهی کار از هم خواهد پاشید. در مأموریت اول علاوه بر آقای ناصح، محمد صاحب جمع نائب الحکومهی قاین حضور داشت، اما در مأموریت دوم آقای علی محمد راغبی جای صاحب جمع بود با همهی این هیچ یک از این دو نفر شایستگی حکومت قاین آن روزگار نداشتند و در پی نائب الحکومهای با تخصص و تحصیلات بالاتری بودند. از گذشتههای دور این زمینهی فکری در شهر و دیارم فراهم بوده که عدهای به دنبال این هدف بودند که افراد تحصیلکرده با درک ومدرک بالاتری زمام امور را به دست بگیرند وبه نوعی زمینهی پرورش بزرگان و پیشرفت فراهم شود. اگر این زمینهی فکری در میان تودهی مردم پذیرش اجتماعی داشت و آن تب سنتی خیلی تند و شدید نبود شاید بتوان گفت که مسیر طی شدهی قاین کلی متفاوتتر از حالت موجود بود. نباید فراموش کرد همیشه زمینهی فکری اجتماعات و مردم یک منطقه شرایط پیشرفت و پسرفت آن جامعه را فراهم میکند حال آن که ما مدام بر مدار سنت حرکت کرده و کمتر با شرایط روز نرمش داشته و خویشتن را وفق دادهایم. زمینهی تأسیس دبستان هم از این قاعده مستثنی نبود و مکتبداران که به نوعی درآمدها را از دست میدادند بدون توجه به منافع عموم شرایط سخت و طاقتفرسایی را فراهم کردند. اگر شعور و درک افراد تحصیل کردهای مثل استاد شیخ محمد ادیب نبود معلوم نبود مسیر آموزش علوم تا به امروز چگونه طی میشد؟
اما استاد ادیب که بود؟ ایشان در1282خورشیدی در قاین متولد شد. پس از فراگیری علوم به زبان عربی تسلط یافت و در نوشتن انواع خط مهارت خاصی داشت. در1316خورشیدی از طرف وزارت اوقاف و صنایع مستظرفه (آموزش و پرورش) به دریافت مدال درجه2 علمی نائل گردید. استاد علامه سید محمد فرزان در جلسهی بازرس وزارتخانه گفته بود:« آقای ادیب از قاین بیرون نمیروند والا شهرهی آفاق میشدند.» در1317خورشیدی با مستقلشدن ادارهی فرهنگ قاین، استاد ادیب اولین رئیس ادارهی فرهنگ و در واقع بنیانگذار فرهنگ قاین بوده است. به هرحال گامهای برداشته شده در سال1296 خورشیدی با تأسیس دبستان، درسال1298 خورشیدی به ثمر رسید. دبستان قاین با چند سال فراز و نشیب در منزل مرحوم جان میرزا پا گرفت. این مدرسه به لحاظ روحیه مردم به نام«معرفت» نامگذاری و به مدیریت نظام العلما دشت بیاض(جمال الدین عقیلی)به حیات خود ادامه داد. این دبستان از بدو تأسیس 4 کلاسه بود. تعداد دانش آموزان قبل از1304خورشیدی 5 نفر که طی جدول لیست آنها آمده است.
سال1304خورشیدی10نفر، سال 1305خورشیدی 17 نفر، سال 1310خورشیدی60 نفر و با 3 معلم و یک مدیر و یک ناظم اداره میشد. در همین سال با موافقت ادارهی معارف خراسان مدرسه از4 به 6 کلاس تبدیل شد که در سال اول آن 5 نفر داوطلب امتحان نهایی شده که همگی به دریافت گواهینامه نائل گردیدند. در1311 خورشیدی دبستان به منزل شخصی امیر قاین انتقال و پس از4 سال به عمارت اهدایی آقای محمدتقی نوربخش منتقل و در1316 خورشیدی به دبستان دولتی قاین تغییر نام یافت. دبستان دخترانه هم مثل دبستان معرفت در مسیر خود اوضاع آرامی نداشت. اولین دبستان دخترانهی قاین با مدیریت سرکار خانم منصوره ناصح زیر نظر اداره معارف و اوقاف ایالتی خراسان و بلوچستان در1315 خورشیدی شروع به فعالیت رسمی نمود. این دبستان ابتدا در منزل نایبهای قاین دایر و بعد به منزل وقفی محمدتقی نوربخش انتقال و به دبستان دخترانهی نوربخش نامگذاری که هنوز به این نام معروف است. در آن سالها که از نظر عامه فرستادن دختران را به مدرسه صلاح نمیداشتند حجه الاسلام برهانی، خلف صالح، آخوند ملایحیی قاینی متولد1277 خورشیدی به عنوان یک روحانی بیدار و پیشگام در آموزش و پرورش هر سه دختر خود را به مدرسه فرستاد و خانهی ایشان خوابگاه دانش آموزان بود.
26 اکتبر 2014 ساعت 16:31
عالی بودبا تشکر بر اطلاعات عمومی ما درخصوص شهرمان افزوده شد